از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان
من
مدتی ست می لولم
لای پای پانصد زن
یکصد و چهل سبزه
سیصد و چهل تا بور
پانزده تپل
یک چاق
مابقی همه مانکن
پرده ات را من کنار
زدم
تا آفتاب
یک دست تر بتابد در اتاق نمورت
تا تو
راحت تر به آغوش این و آن فکر کنی
دمم گرم
نه ؟