میری
و آب بی تو نمی
آه… آب… آه
این آبِ کوفتی
حتی به درد پختن و شستن نمیخورد
خوردن که هیج… آه
میری
و باد بی تو نمی
آه… مرده باد
لعنت به باد باد
وقتی که از تو هیچ پیامی نیاوَرَد
میری
و خاک
بر سر خاکی که سبز نیست
**
وقتی شنید خاک زمستان سر آمدهست
وقتی شنید باد بهاران شکفته است
باورد نکرد خاک
باور نداشت باد
آتش گرفت آب
میری
و بی تو آه
جهان
چارپاره است
**
«هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز»
انگار نیست بس
خورشید و ماه را
کردهند در قفس
این روزها مقابل هر کوچهی بنبست میزنم
زیر
گریه.